امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Inert

ˌɪnˈɜrːt ɪˈnɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more inert
  • صفت عالی:

    most inert

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناکار، فاقد نیروی جنبش، بی‌روح، بی‌جان، ساکن، راکد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- inert matter
- ماده‌ی لخت (ساکن)
- He lay on the bed inert as a rock.
- او همچون سنگ بی‌حرکت در بستر خوابیده بود.
- inert ammunition
- (ارتش) مهمات مشقی (بدون خرج تخریب)
- an inert gas
- گاز بی‌کنش
- an inert drug
- داروی بی‌اثر
- inert bureaucracy
- دیوان سالاری کندکار
- A politically inert citizenry.
- شهروندانی که از نظر سیاسی تعصب ندارند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inert

  1. adjective not moving; lifeless
    Synonyms:
    apathetic asleep dead dormant down dull idle immobile impassive impotent inactive inanimate indolent languid languorous lazy leaden listless motionless numb paralyzed passive phlegmatic powerless quiescent quiet slack sleepy slothful sluggard sluggish slumberous static still stolid torpid unmoving unreactive unresponsive
    Antonyms:
    active alive animated lively mobile moving working

ارجاع به لغت inert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inert

لغات نزدیک inert

پیشنهاد بهبود معانی