با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Infect

ɪnˈfekt ɪnˈfekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    infected
  • شکل سوم:

    infected
  • سوم شخص مفرد:

    infects
  • وجه وصفی حال:

    infecting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
آلوده کردن (هوا و آب و غیره)، عفونی کردن (زخم)، موجب عفونت چیزی شدن
- The polluted river water can infect nearby wells.
- آب آلوده‌ی رودخانه می‌تواند چاه‌های مجاور را آلوده کند.
- The bacteria from the dirty knife infected the wound.
- باکتری‌های چاقوی کثیف زخم را عفونی کردند.
verb - transitive
مبتلا کردن
- Mosquitoes infected the soldiers with malaria.
- پشه‌ها سربازان را به مالاریا مبتلا کردند.
- The virus was able to infect a large portion of the population due to its high transmission rate.
- این ویروس به دلیل سرعت بالای انتقال توانست بخش بزرگی از جمعیت را مبتلا کند.
verb - transitive
کامپیوتر آلوده کردن
- The virus infected my computer and caused it to crash.
- ویروس کامپیوتر من را آلوده کرد و باعث از کار افتادن آن شد.
- Be careful not to infect your computer by downloading unknown files.
- مراقب باشید کامپیوتر خود را با دانلود فایل‌های ناشناس آلوده نکنید.
verb - transitive
سرایت دادن، اثر گذاشتن بر، تحت تأثیر قرار دادن (در مورد شور و شادی و غیره)
- His energy and cheerfulness infected the whole group.
- حرارت و شادی او به همه‌ی گروه سرایت کرد.
- The nurse infected the children with a sense of guilt.
- پرستار کودکان را دچار احساس گناه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infect

  1. verb pollute, contaminate
    Synonyms: affect, blight, corrupt, defile, disease, influence, poison, spoil, spread among, spread to, taint, touch, vitiate

لغات هم‌خانواده infect

ارجاع به لغت infect

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infect» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infect

لغات نزدیک infect

پیشنهاد بهبود معانی