با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Infested

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    infests
  • وجه وصفی حال:

    infesting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(به‌دلیلِ حضور بیش‌ازحد عواملِ بیماری‌زای زنده) آلوده، آفت‌زده
- an infected cot
- تخت‌ِ آلوده
- the infested pasture
- چراگاه آفت‌زده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد infested

  1. adjective overrun
    Synonyms: beset, crowded, overwhelmed, full, jammed
  2. adjective diseased
    Synonyms: ravaged, wormy, lousy, ratty, grubby

ارجاع به لغت infested

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infested» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infested

لغات نزدیک infested

پیشنهاد بهبود معانی