با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ingrowing

ˈɪŋˌɡroʊɪŋ ˌɪnˈɡrəʊɪŋ ˌɪnˈɡrəʊɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
درون‌رویان، فرورونده در گوشت، رشد‌کننده در درون، زیر گوشت روینده
- Ingrowing hair.
- مویی که (سرش) توی گوشت فرو رفته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ingrowing

  1. adjective Growing abnormally into the flesh
    Synonyms: ingrown

ارجاع به لغت ingrowing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ingrowing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ingrowing

لغات نزدیک ingrowing

پیشنهاد بهبود معانی