با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Iniquity

ɪˈnɪkwəti ɪˈnɪkwəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
بی‌انصافی، شرارت
- a den of iniquity
- لانه‌ی شرارت
- He was punished for his iniquities.
- به‌خاطر شرارت‌هایش تنبیه شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد iniquity

  1. noun sin, evil
    Synonyms: abomination, baseness, crime, evildoing, heinousness, immorality, infamy, injustice, miscreancy, misdeed, offense, sinfulness, unfairness, unrighteousness, wickedness, wrong, wrongdoing
    Antonyms: good, goodness, virtue

ارجاع به لغت iniquity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «iniquity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/iniquity

لغات نزدیک iniquity

پیشنهاد بهبود معانی