با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Inroad

ˈɪnroʊdz ˈɪnrəʊd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تاخت‌و‌تاز، تهاجم، تعدی، هجوم، حمله، تکش
- the Mongolian inroads into Iran and Russia
- تاخت‌وتازهای مغولان در ایران و روسیه
- to make inroads into ...
- یورش بردن به درون ...
- their inroads into our domestic markets
- پیشرفت آنان در بازارهای داخلی ما
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inroad

  1. noun advance, foray
    Synonyms: encroachment, impingement, incursion, intrusion, invasion, irruption, onslaught, raid, trespass

ارجاع به لغت inroad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inroad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inroad

لغات نزدیک inroad

پیشنهاد بهبود معانی