امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insensitive

ɪnˈsensətɪv ɪnˈsensətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more insensitive
  • صفت عالی:

    most insensitive

معنی و نمونه‌جمله

C1
بی‌حس، بی‌عاطفه، جامد، کساد، غیر‌حساس، کرخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was insensitive to the needs of his aged father.
- او نسبت به خواسته‌های پدر پیرش بی‌اعتنا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insensitive

  1. adjective indifferent, callous
    Synonyms:
    aloof bloodless coldhearted crass feelingless hard hard as nails hard-boiled hardened hardhearted heartless imperceptive incurious obtuse stony tactless thick-skinned tough uncaring unconcerned unfeeling unkind unresponsive unsusceptible
    Antonyms:
    caring concerned feeling impressionable mindful responsive sensitive
  1. adjective numb
    Synonyms:
    anesthetized asleep benumbed dead deadened immune to impervious to insensible nonreactive senseless unfeeling
    Antonyms:
    aware feeling sensate touched

ارجاع به لغت insensitive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insensitive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insensitive

لغات نزدیک insensitive

پیشنهاد بهبود معانی