با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Insertion

ɪnˈsɜrːʃn ɪnˈsɜːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    insertions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
الحاق، جوف‌گذاری
- the insertion of a coin into a public telephone
- قرار دادن سکه در تلفن عمومی
- The insertion of extra information made his speech too long.
- انضمام اطلاعات اضافی سخنرانی او را خیلی طولانی کرد.
- the insertion of a muscle
- پیوستگاه عضله
- the deep insertions of the petals
- پیوستگاه ژرف گلبرگ‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insertion

  1. noun insert
    Synonyms: interpolation, injection, interjection, infusion, introduction, inclusion

لغات هم‌خانواده insertion

ارجاع به لغت insertion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insertion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insertion

لغات نزدیک insertion

پیشنهاد بهبود معانی