امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Insolvent

ɪnˈsɑːlvnt ɪnˈsɒlvənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun
اقتصاد حقوق ناتوان در پرداخت بدهی، ورشکسته، معسر link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The bank refused to lend money to the insolvent borrower due to his poor credit score.
- بانک از پرداخت وام به وام‌گیرنده‌ی معسر به دلیل امتیاز ضعیف اعتباری او خودداری کرد.
- The court declared the company as an insolvent.
- دادگاه شرکت را ورشکسته اعلام کرد.
adjective
اقتصاد حقوق ناکافی برای پرداخت همه‌ی بدهی‌ها
- an insolvent estate
- دارایی‌ای ناکافی برای پرداخت همه‌ی بدهی‌ها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد insolvent

  1. adjective financially ruined
    Synonyms:
    bankrupt broke broken busted failed foreclosed in Chapter 11 in Chapter 13 indebted in receivership in the red lost on the rocks out of money strapped taken to the cleaners unbalanced undone wiped out
    Antonyms:
    moneyed rich solvent wealthy

ارجاع به لغت insolvent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insolvent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insolvent

لغات نزدیک insolvent

پیشنهاد بهبود معانی