امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Instability

ˌɪnstəˈbɪləti ˌɪnstəˈbɪləti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اقتصاد نااستواری، بی‌ثباتی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the instability of a chemical compound
- بی‌ثباتی یک ترکیب شیمیایی
- mental instability
- تزلزل روانی
- the increasing instability of the government
- تزلزل روزافزون دولت
- the instability of the bridge's pillars
- سستی پایه‌های پل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instability

  1. noun imbalance, inconstancy
    Synonyms:
    alternation anxiety capriciousness changeability changeableness disequilibrium disquiet fickleness fitfulness flightiness fluctuation fluidity frailty hesitation immaturity impermanence inconsistency inquietude insecurity irregularity irresolution mutability oscillation pliancy precariousness restlessness shakiness transience uncertainty unfixedness unpredictability unreliability unsteadiness vacillation variability volatility vulnerability wavering weakness
    Antonyms:
    balance constancy soundness stability steadfastness

ارجاع به لغت instability

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instability» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instability

لغات نزدیک instability

پیشنهاد بهبود معانی