با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Institutional

ˌɪnstəˈtuːʃnl ˌɪnstəˈtjuːʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
بنگاهی، وابسته به مبادی یا اصول، دارای بنگاه‌های علمی یا خیراتی
- institutional reforms
- اصلاحات سازمانی
- the mentally ill who need institutional care
- بیماران روانی که نیاز به مراقبت سازمانی دارند
- the institutional elements of a political system
- عوامل سازمانی یک نظام سیاسی
- institutional sales
- فروش‌های مؤسساتی (سازمانی)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد institutional

  1. adjective Organized as or forming an institution
    Antonyms: noninstitutional

ارجاع به لغت institutional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «institutional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/institutional

لغات نزدیک institutional

پیشنهاد بهبود معانی