با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Insufflate

ɪnˈsʌf.leɪt ɪnˈsʌf.leɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پزشکی دمیدن
- The doctor insufflated the powdered medicine into the patient's nasal cavity.
- دکتر داروی پودرشده را در حفره‌ی بینی بیمار دمید.
- The anesthesiologist used a specialized device to insufflate anesthetic gas into the patient's airway.
- متخصص بیهوشی با استفاده از یک دستگاه تخصصی گاز بیهوشی را به مجرای تنفسی بیمار دمید.
verb - transitive
دین دمیدن (به عنوان نماد نفوذ معنوی)
- In some cultures, it's customary to insufflate holy air onto sacred objects.
- در برخی از فرهنگ‌ها، دمیدن هوای مقدس روی اشیای مقدس مرسوم است.
- The priest would insufflate divine grace upon the congregation during the ceremony.
- کشیش در طول مراسم فیض الهی را بر جماعت می‌دمید.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت insufflate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «insufflate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/insufflate

لغات نزدیک insufflate

پیشنهاد بهبود معانی