امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intending

ˌɪnˈtendɪŋ ɪnˈtendɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intended
  • شکل سوم:

    intended
  • سوم‌شخص مفرد:

    intends

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
در آینده، در آتیه، بعدی، قصد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The intending passengers formed a long queue at the airport.
- مسافران بعدی در فرودگاه صف طولانی تشکیل دادند.
- Despite their intending arrival, the guests didn't show up for the party.
- مهمانان علی‌رغم اینکه قصد حضور داشتند، در مهمانی حاضر نشدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intending

  1. verb Have in mind as a purpose
    Synonyms:
    aiming purposing proposing thinking meaning planning expecting striving signifying minding contemplating targeting designing projecting determining dedicating attempting
  1. verb Mean or intend to express or convey
    Synonyms:
    meaning signifying spelling denoting importing connoting indicating
  1. verb Design or destine
    Synonyms:
    designating purposing specifying appointing reserving meaning designing destining

ارجاع به لغت intending

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intending» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intending

لغات نزدیک intending

پیشنهاد بهبود معانی