با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Internally

ɪnˈtɜːrnli ɪnˈtɜːnli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
(بدن) به‌صورت داخلی
- He was bleeding internally.
- خون‌ریزی داخلی داشت.
- People can bleed internally if cortisol levels are too low.
- در صورتی که میزان کورتیزول بسیار پایین باشد، افراد ممکن است خون‌ریزی داخلی داشته باشند.
adverb
(ذهن و اندیشه و احساس) از درون، به‌طور درونی
- Internally, I was laughing.
- از درون، می‌خندیدم.
- What I did was symbolic of how I was feeling internally.
- کاری که کردم، نمادی از احساس درونی‌ام بود.
adverb
(شی‌ء و مکان و سازمان و کشور و غیره) داخلی
- to determine prices for internally traded goods
- تعیین قیمت کالاهای داخلیِ [کشور]
- We spent three weeks painting the house internally.
- سه هفته را صرف نقاشیِ داخلیِ خانه کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد internally

  1. adverb inside
    Synonyms: inwardly, deep down, mentally, privately, within

ارجاع به لغت internally

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «internally» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/internally

لغات نزدیک internally

پیشنهاد بهبود معانی