امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intertwine

ˌɪnt̬ərˈtwaɪn ˌɪntəˈtwaɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intertwined
  • شکل سوم:

    intertwined
  • سوم‌شخص مفرد:

    intertwines
  • وجه وصفی حال:

    intertwining

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
درهم پیچیدن، درهم بافتن، درهم بافته شدن، تقاطع کردن، به‌هم تابیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The bride and groom's fingers were intertwined.
- انگشتان دست های عروس و داماد در هم جفت شده بود.
- These two thoughts are inextricably intertwined.
- این دو اندیشه به‌طور جدایی‌ناپذیری در هم پیچیده شده‌است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intertwine

  1. verb twist
    Synonyms:
    associate braid connect convolute crisscross cross entwine interknit interlace intertwist intervolve interweave interwind interwreathe link mesh network relate reticulate tangle weave
  1. verb twist around
    Synonyms:
    associate braid connect convolute crisscross cross entwine interknit interlace intertwist intervolve interwind interwreathe link mesh network relate reticulate tangle tat weave
    Antonyms:
    untwine untwist

ارجاع به لغت intertwine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intertwine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intertwine

لغات نزدیک intertwine

پیشنهاد بهبود معانی