با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Inveigh

ɪnˈveɪ ɪnˈveɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    inveighed
  • شکل سوم:

    inveighed
  • سوم شخص مفرد:

    inveighs
  • وجه وصفی حال:

    inveighing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
زخم‌زبان زدن، از کسی یا چیزی به‌شدت انتقاد کردن، با سخن حمله کردن، ناسزا گفتن، فحش دادن
- He inveighed against his own destiny.
- او به سرنوشت خود فحش می‌داد.
- to inveigh against injustice
- بیدادگری را به باد انتقاد گرفتن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inveigh

  1. verb blame, denounce
    Synonyms: admonish, berate, blast, castigate, censure, condemn, crack down on, except, expostulate, go after, have at, jump down one’s throat, kick, lambaste, lay into, lay out, let have it, object, protest, rail, read out, recriminate, remonstrate, reproach, rip into, roast, scold, scorch, sound off, tongue-lash, trash, upbraid, vituperate, work over
    Antonyms: flatter, praise

ارجاع به لغت inveigh

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inveigh» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inveigh

لغات نزدیک inveigh

پیشنهاد بهبود معانی