با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Inverter

ɪnˈvɜːrt̬ər ɪnˈvɜːtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
برق فیزیک اینوِرتِر، وارون‌گر، مبدل جریان مستقیم به متناوب
- The technician repaired the faulty inverter in record time.
- متخصص فنی وارون‌گر معیوب را در زمان بی‌سابقه‌ای تعمیر کرد.
- He installed a new inverter to power his home during outages.
- او یک مبدل جدید برای تامین برق خانه‌اش در هنگام قطع برق نصب کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت inverter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inverter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inverter

لغات نزدیک inverter

پیشنهاد بهبود معانی