امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Investment

ɪnˈvestmənt ɪnˈvestmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    investments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
سرمایه‌گذاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His investment in the company is considerable.
- سرمایه‌گذاری او در شرکت زیاد است.
- She lost her investment.
- او سرمایه‌گذاری خود را از دست داد.
noun
صرف
- My investment of time in writing this book.
- صرف وقت من در نگارش این کتاب.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد investment

  1. noun something given, lent for a return
    Synonyms:
    advance ante asset backing bail contribution endowment expenditure expense finance financing flutter grant hunch inside interests investing loan money piece plunge property purchase smart money spec speculation stab stake transaction venture vested interests
    Antonyms:
    divestment

لغات هم‌خانواده investment

ارجاع به لغت investment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «investment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/investment

لغات نزدیک investment

پیشنهاد بهبود معانی