با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Irk

ɜːrk ɜːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
خسته شدن، فرسوده شدن، بی‌میل بودن، بیزار بودن، بددانستن، رنجاندن، آزردن
- It irks me to see such waste.
- اسراف و تبذیر این‌جوری مرا رنج می‌دهد.
- Restrictions that irked buyers.
- محدودیت‌هایی که موجب رنجه‌ی خریداران می‌شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irk

  1. verb aggravate; rub the wrong way
    Synonyms: abrade, annoy, bother, bug, discommode, disturb, eat, fret, gall, get on nerves, get to, give a hard time, harass, incommode, inconvenience, irritate, make waves, miff, nettle, peeve, provoke, put out, rasp, rile, ruffle, trouble, vex
    Antonyms: delight, please

ارجاع به لغت irk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irk

لغات نزدیک irk

پیشنهاد بهبود معانی