امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Irrigation

ˌɪrəˈɡeɪʃn̩ ˌɪrɪˈɡeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
آبیاری، آب‌رسانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The lack of irrigation in the dry season resulted in stunted crops.
- عدم آب‌رسانی در فصول دیم باعث کاهش رشد محصولات شد.
- The fields were lush and green thanks to efficient irrigation methods.
- مزارع به لطف روش‌های آبیاری کارآمد شاداب و سرسبز بودند.
noun uncountable
شست‌وشو
- Regular oral irrigation can help maintain good dental hygiene.
- شست‌وشوی منظم دهان می‌تواند به حفظ بهداشت خوب دندان کمک کند.
- The physical therapist used irrigation to alleviate the athlete's muscle stiffness.
- فیزیوتراپیست از شست‌وشو برای کاهش سفتی عضلات ورزش‌کار استفاده کرد.
- The primary step in treating the skin soon after contact with acid is repeated irrigation.
- مرحله‌ی اولیه در درمان پوست بلافاصله پس‌از تماس با اسید، شست‌وشوی مکرر است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد irrigation

  1. noun watering
    Synonyms:
    sprinkling spraying flooding inundation soaking

ارجاع به لغت irrigation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «irrigation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/irrigation

لغات نزدیک irrigation

پیشنهاد بهبود معانی