امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Jade

dʒeɪd dʒeɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    jaded
  • وجه وصفی حال:

    jading

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
یشم، سنگ جید، نفریت (نوعی کانی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The necklace was made of beautiful green jade stones.
- گردن‌بند از سنگ‌های یشم سبز و زیبا ساخته شده بود.
- The jade amulet was said to protect its wearer from harm.
- گفته می‌شد که حرز یشم از پوشنده‌ی آن در برابر آسیب محافظت می‌کند.
adjective noun uncountable
رنگ سبز یشمی، یشمی‌رنگ
- The jade of her eyes sparkled in the sunlight.
- چشمان یشمی‌رنگش زیر نور خورشید برق می‌زد.
- She wore a beautiful dress in a jade color.
- او یک لباس زیبا به رنگ سبز یشمی پوشیده بود.
noun countable
ساخته‌‌شده از یشم
- She wore a delicate jade pendant around her neck.
- او یک آویز ظریف ساخته‌شده از یشم را به گردنش انداخته بود.
- The ancient civilization crafted intricate jade artifacts.
- تمدن باستان مصنوعات پیچیده‌ی ساخته‌شده از یشم را می‌ساخت.
verb - intransitive
خسته شدن، بیزار شدن، کسل شدن
- The constant stress of work caused her to jade quickly.
- استرس مداوم کار باعث شد که او به‌سرعت خسته شود.
- The monotony of the daily routine caused him to jade over time.
- یکنواختی روزمرگی باعث شد که او به‌مرور زمان کسل شود.
verb - transitive
خسته کردن، فرسوده کردن
- Don't jade your voice by shouting too much.
- با فریاد زیاد صدای خود را خسته نکنید.
- The constant use jaded the edges of the knife.
- استفاده‌ی مداوم، تیزی‌های چاقو را فرسوده می‌کند.
verb - transitive
مسخره کردن، به خنده درآوردن
- He always jades his coworkers with his outlandish stories.
- او همیشه همکارانش را با داستان‌های عجیب‌وغریبش مسخره می‌کند.
- The comedian jaded the audience with his jokes.
- کمدین با شوخی‌هایش حضار را به خنده درآورد.
noun countable
اسب وامانده و بی‌ارزش، یابو
- The jade refused to move, exhausted from years of hard work.
- اسب وامانده که از سال‌ها کار سخت خسته شده بود، از حرکت امتناع کرد.
- The old jade was no longer fit for riding.
- یابوی پیر دیگر برای سواری مناسب نبود.
noun countable
زن بدنام، زن هرزه
- He warned his friend to stay away from the jade who had a reputation for trouble.
- او به دوستش هشدار داد که از زن بدنامی که به دردسر شهرت داشت، دوری کند.
- The tavern was often frequented by jades.
- در میخانه اغلب زنان هرزه رفت‌وآمد می‌کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jade

  1. adjective Of something having the color of jade; especially varying from bluish green to yellowish green
    Synonyms: jade green, yellow-green, pale-green
  2. noun A light green color varying from bluish green to yellowish green
    Synonyms: jadeite, true jade, nephrite, jade green, adulteress, fornicatress, pyroxene, hussy, loose-woman, strumpet, trollop
  3. noun A semiprecious gemstone that takes a high polish; is usually green but sometimes whitish; consists of jadeite or nephrite
    Synonyms: jadestone
  4. noun An old or over-worked horse
    Synonyms: hack, nag, plug
  5. verb Exhaust or get tired through overuse or great strain or stress
    Synonyms: tire, weary, fatigue, wear upon, tire out, wear, pall, wear out, outwear, wear down

ارجاع به لغت jade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jade

لغات نزدیک jade

پیشنهاد بهبود معانی