امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Jail

dʒeɪl dʒeɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    jailed
  • شکل سوم:

    jailed
  • سوم‌شخص مفرد:

    jails
  • وجه وصفی حال:

    jailing
  • شکل جمع:

    jails

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی gaol است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
حبس، زندان، محبس، بازداشتگاه، بندیخانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He was sentenced to ten years in jail.
- به ده سال زندان محکوم شد.
- jail term
- دوران زندان
verb - transitive
زندانی بودن، زندان کردن، محبوس کردن، حبس کردن
- The two criminals were jailed.
- آن دو تبهکار زندانی شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jail

  1. noun place for incarceration
    Synonyms:
    bastille black hole brig bullpen can cell clink cooler detention camp dungeon house of correction inside jailhouse joint lockup pen penal institution penitentiary pound prison rack reformatory slammer solitary stir stockade up the river
  1. verb incarcerate
    Synonyms:
    bastille book cage can confine constrain detain hold immure impound imprison lock up prison put away put behind bars put on ice railroad send up sentence take away throw away the keys throw in dungeon throw the book at
    Antonyms:
    free liberate

ارجاع به لغت jail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jail

لغات نزدیک jail

پیشنهاد بهبود معانی