امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Journalist

ˈdʒɜrːnəlɪst ˈdʒɜːnl-ɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    journalists

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
روزنامه‌نگار، ژورنالیست (کسی که برای روزنامه‌ها یا مجلات یا وب‌سایت‌های خبری می‌نویسد یا اخبار را برای پخش آماده می‌کند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- My job as a journalist is to expose the truth.
- وظیفه‌ام به عنوان روزنامه‌نگار، افشای حقیقت است.
- The journalist asked some tough questions during the press conference.
- این روزنامه‌نگار در کنفرانس مطبوعاتی پرسش‌های دشواری را مطرح کرد.
- The journalist arrived at the scene of the accident.
- ژورنالیست در محل حادثه حاضر شد.
- The journalist traveled to war-torn countries to report on the humanitarian crisis.
- این روزنامه‌نگار به کشورهای جنگ‌زده سفر کرد تا از بحران انسانی گزارش تهیه کند.
- The journalist was awarded the Pulitzer Prize.
- جایزه‌ی پولیتزر به این ژورنالیست اعطا شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد journalist

  1. noun person who writes about factual events for a living
    Synonyms:
    announcer broadcaster columnist commentator contributor correspondent cub editor hack media person newspaper person newsperson pencil pusher press publicist reporter scribe scrivener stringer television commentator writer

لغات هم‌خانواده journalist

ارجاع به لغت journalist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «journalist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/journalist

لغات نزدیک journalist

پیشنهاد بهبود معانی