با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Judging

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    judged
  • شکل سوم:

    judged
  • سوم شخص مفرد:

    judges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
قضاوت‌، ارزیابی، سنجش، داوری
- I’m tired of the constant judging and critiquing by others.
- از قضاوت و انتقاد همیشگیِ دیگران خسته شده‌ام.
- The Judging Committee
- کمیته‌ی داوری
adjective
قضاوت‌کننده، ارزیاب، داور، منتقد
- the judging chefs
- سرآشپزهایِ قضاوت‌کننده [درباره‌ی غذای شرکت‌کنندگان در مسابقه]
- judging readers
- خوانندگان منتقد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد judging

  1. noun determining
    Synonyms: deciding, judgment, reaching a decision

ارجاع به لغت judging

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «judging» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/judging

لغات نزدیک judging

پیشنهاد بهبود معانی