امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Juncture

ˈdʒʌŋktʃər ˈdʒʌŋktʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
اتصال، الحاق، پیوستگی، مفصل، درزگاه، ربط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- at the juncture of three scientific fields
- در مرز سه زمینه‌ی دانش
- He emphasizes the juncture of poetry and music.
- او پیوستگی شعر و موسیقی را مورد تأکید قرار می‌دهد.
- at this juncture in history
- در این برهه از تاریخ
- At this juncture in the negotiations we must all show patience and flexibility.
- در این نقطه‌ی حساس مذاکرات همه‌ی ما باید صبر و انعطاف داشته باشیم.
- juncture phoneme
- درنگواژ، وندآوا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد juncture

  1. noun turning point
    Synonyms:
    choice circumstance condition contingency crisis crossroad crux emergency exigency instant meeting point moment occasion pass pinch plight point position posture predicament quandary state status strait time zero hour
  1. noun link, connection
    Synonyms:
    alliance annexation articulation assemblage attachment bond coalition coherence collocation combination combine concatenation concourse concursion confluence conjugation consolidation convergence coupling crossing crossroads dovetail elbow gathering gore hinge hookup interface intersection joining joint knee linking meeting miter mortise node pivot plug-in reunion seam splice terminal tie-in tie-up union weld

ارجاع به لغت juncture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «juncture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/juncture

لغات نزدیک juncture

پیشنهاد بهبود معانی