امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Keen

kiːn kiːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    keened
  • شکل سوم:

    keened
  • سوم‌شخص مفرد:

    keens
  • وجه وصفی حال:

    keening
  • شکل جمع:

    keens
  • صفت تفضیلی:

    keener
  • صفت عالی:

    keenest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
مشتاق، مایل، علاقه‌مند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He is not very keen on going.
- خیلی میل به رفتن ندارد.
- He is very keen on the girl next door.
- او گلویش پیش دختر همسایه گیر کرده است (به دختر همسایه علاقه‌مند است).
adjective
قوی، قدرتمند، سخت، سرسخت، شدید، زیاد، خیلی، بسیار
- a keen appetite
- اشتهای شدید
- keen intelligence
- هوش زیاد
- He is keenly interested in seeing you.
- او خیلی مشتاق دیدار شماست.
- a keen desire
- میل شدید
- keen competition
- رقابت سخت
adjective C1
خیلی خوب، تیز، تیزبین، تند
- keen eyes
- چشمان تیزبین
- a keen scent
- بوی تند
adjective
ادبی (باد) شدید، پرزور، تند، سرد
- a keen wind
- باد تند
- The keen wind whipped through the trees, rustling the leaves.
- باد شدید به درختان می‌خورد و صدای خش‌خش برگ‌ها را درمی‌آورد.
adjective
ادبی تیز، برنده، بران
- a keen edge
- لبه‌ی تیز
- a keen sword
- شمشیر بران (تیز)
verb - intransitive verb - transitive
ادبی نوحه‌سرایی کردن، سوگواری کردن، گریه‌وزاری کردن
- The family gathered to keen for their lost loved one.
- خانواده دور هم جمع شده بودند تا برای عشق ازدست‌رفته‌شان سوگواری کنند.
- The old woman keened for her lost husband.
- پیرزن برای شوهر ازدست‌رفته‌اش گریه‌وزاری می‌کرد.
adjective
زیرک، باهوش
- keen questions
- پرسش‌های تیزهوشانه
- a keen businessman
- یک سوداگر زیرک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد keen

  1. adjective enthusiastic
    Synonyms:
    agog alert animate animated anxious appetent ardent athirst avid breathless devoted dying to eager earnest ebullient fervent fervid fierce fond of gung ho impassioned impatient intense intent interested lively perfervid spirited sprightly thirsty vehement vivacious warm zealous
    Antonyms:
    reluctant unenthusiastic uninterested
  1. adjective sharp, piercing
    Synonyms:
    acid acute caustic cutting edged extreme fine honed incisive intense observant penetrating perceptive pointed quick-witted razor-sharp sardonic satirical strong tart trenchant unblunted
    Antonyms:
    blunt dull obtuse pointless
  1. adjective intelligent
    Synonyms:
    astute bright brilliant canny clever discerning discriminating Einstein nobody’s fool perceptive perspicacious quick sagacious sapient sensitive sharp sharp as a tack shrewd whiz wise
    Antonyms:
    idiotic ignorant obtuse stupid

Collocations

  • keen on something (or somebody)

    مشتاق چیزی یا کسی بودن، خواهان بودن، کسی را دوست داشتن، مجذوب کسی شدن، به چیزی تمایل داشتن، به انجام کاری تمایل داشتن

Idioms

  • keen as mustard

    (انگلیس) بسیار مشتاق، سخت خواهان

لغات هم‌خانواده keen

  • adjective
    keen

ارجاع به لغت keen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «keen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/keen

لغات نزدیک keen

پیشنهاد بهبود معانی