امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Key

kiː kiː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    keyed
  • شکل سوم:

    keyed
  • سوم‌شخص مفرد:

    keys
  • وجه وصفی حال:

    keying
  • شکل جمع:

    keys
  • صفت تفضیلی:

    more key
  • صفت عالی:

    most key

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کلید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I don't have the key to this lock.
- کلید این قفل را ندارم.
- car key
- کلید اتومبیل، سویچ اتومبیل
- piano keys
- کلیدهای پیانو
noun countable
لحن
- low-key remarks
- اظهارات با لحن ملایم
- in a cheerful key
- با لحن شاد
- He spoke in a plaintive key.
- او با لحن شکوه‌آمیزی حرف می‌زد.
adjective
کلیدی، اصلی
- a key factor
- عامل کلیدی
- a key actor
- بازیگر اصلی
- He has a key role in this team.
- او در این تیم نقش کلیدی دارد.
verb - transitive
کلید بستن، کلید کردن
verb - transitive
(آلات موسیقی) کوک کردن
- to key the strings of a violin
- تارهای ویولن را کوک کردن
verb - transitive
وفق دادن، هماهنگ کردن، جور کردن
- His remarks were keyed to the situation.
- اظهارات او با وضعیت جور بود.
verb - transitive
نگران کردن، مضطرب کردن
- She was keyed up over the prospect of an operation.
- عمل جراحی در آینده او را نگران کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد key

  1. adjective essential, important
    Synonyms:
    basic chief crucial decisive fundamental indispensable leading main major material pivotal primary principal vital
    Antonyms:
    inessential insignificant nonessential unimportant
  1. noun item that unlocks
    Synonyms:
    latchkey opener passkey screw skeleton
    Antonyms:
    lock
  1. noun answer, solution
    Synonyms:
    blueprint brand cipher clue code core crux cue earmark explanation fulcrum guide hinge index indicator interpretation lead lever marker means nexus nucleus passport password pivot pointer root sign symptom ticket translation
    Antonyms:
    question

Phrasal verbs

  • key(-)in

    (کامپیوتر ـ ورود اطلاعات از راه صفحه‌ی کلید) درون‌داد کلیدی، وارد کردن، بژنگان کردن

ارجاع به لغت key

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «key» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/key

لغات نزدیک key

پیشنهاد بهبود معانی