امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Keystone

ˈkiːstoʊn ˈkiːstəʊn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    keystones

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
معماری سنگ تاج (قطعه‌سنگی ذوزنقه‌شکل که در اوج یا تاجگاه قوس قرار می‌گیرد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Without the keystone, the arch would collapse.
- بدون سنگ تاج، طاق فرو می‌ریزد.
- The architect carefully placed the keystone in the center of the arch.
- معمار سنگ تاج را با دقت در وسط طاق قرار داد.
noun countable
بخش عمده، اساس، شاه‌کلید
- Social justice is the keystone of that party's program.
- عدالت اجتماعی بخش عمده‌ی برنامه‌ی آن حزب است.
- the keystone of our faith
- اساس ایمان ما
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد keystone

  1. noun essence, theme
    Synonyms:
    basic idea basis center core cornerstone criterion crux gist heart idea kernel linchpin mainspring marrow measure motive nub pith principle root source spring standard substance

ارجاع به لغت keystone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «keystone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/keystone

لغات نزدیک keystone

پیشنهاد بهبود معانی