امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kickback

ˈkɪkbæk ˈkɪkbæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    kicked back
  • شکل سوم:

    kicked back
  • سوم‌شخص مفرد:

    kicks back
  • وجه وصفی حال:

    kicking back

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
رشوه، باج، زیرمیزی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The politician was accused of accepting illegal kickbacks.
- سیاست‌مدار به پذیرش رشوه‌ی غیرقانونی متهم شد.
- The kickback helped fund their vacation plans for the summer.
- این زیرمیزی به بودجه‌ی برنامه‌های تعطیلات آن‌ها برای تابستان کمک کرد.
noun countable
واکنش سخت، عکس‌العمل شدید، پس‌زنی
- The unexpected kickback from the gun startled the novice shooter.
- پس‌زنی غیرمنتظره‌ی اسلحه، تیرانداز تازه‌کار را مبهوت کرد.
- The politician faced a kickback from the public after the controversial decision.
- سیاست‌مدار پس‌از این تصمیم بحث‌برانگیز با عکس‌العمل شدید عمومی از سوی مردم مواجه شد.
verb - intransitive
استراحت کردن
- After a long week at work, I love to kickback on the couch with a good book.
- بعداز هفته‌ای طولانی در محل کار، دوست دارم روی مبل با یک کتاب خوب استراحت کنم.
- He prefers to kickback at the beach rather than go out to crowded events.
- او ترجیح می‌دهد به‌جای رفتن به دورهمی‌های شلوغ، در ساحل استراحت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kickback

  1. noun bribe
    Synonyms:
    cut gift graft money under the table oil payment payoff payola percentage recompense reward share

ارجاع به لغت kickback

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kickback» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kickback

لغات نزدیک kickback

پیشنهاد بهبود معانی