امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kink

kɪŋk kɪŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
گیر، پیچ، تاب، فرریز، غش، حمله ناگهانی، پیچیدن، پیچ‌خوردگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The hose should be looped properly to prevent kinks.
- برای جلوگیری از تاب‌خوردگی، شیلنگ را باید درست حلقه کرد.
- kinked hair
- موی وز کرده
- There is a kink in my left leg.
- (عضلات) پای چپم گرفته است.
- She has got a few kinks in her personality.
- اختلالات معدودی در شخصیت او وجود دارد.
- to find out the kinks in the engine
- عیوب موتور را پیدا کردن
- He tossed the ropes together and they got kinked.
- او طنابها را روی هم ریخت و آن‌ها درهم گیر کردند.
- It is hard to comb kinked hair.
- شانه کردن گیسوی ژولیده سخت است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kink

  1. noun bend, twist
    Synonyms:
    coil corkscrew crimp crinkle curl curve entanglement frizz knot loop tangle wrinkle
    Antonyms:
    line
  1. noun spasm of muscular tissue
    Synonyms:
    charley horse cramp crick knot muscle spasm pain pang pinch stab stitch tweak twinge
  1. noun complication
    Synonyms:
    defect difficulty flaw hitch impediment imperfection knot tangle
    Antonyms:
    easiness simplicity
  1. noun person’s idiosyncrasy
    Synonyms:
    eccentricity fetish foible notion peculiarity quirk singularity vagary whim
    Antonyms:
    normalcy

ارجاع به لغت kink

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kink» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kink

لغات نزدیک kink

پیشنهاد بهبود معانی