امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Kinky

ˈkɪŋki ˈkɪŋki
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
پیچ‌خورده، گره‌خورده، موی وزکرده، فرفری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The Negros had kinky hair.
- سیاه‌پوستان موهای وزکرده داشتند.
- Kinky yarns that could not be untangled.
- کلاف‌های درهم‌پیچیده‌ای که نمی‌شد آن‌ها را از هم باز کرد.
- The movie is full of kinky sex scenes.
- فیلم پر از صحنه‌های جنسی غیرطبیعی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد kinky

  1. adjective twisted
    Synonyms:
    coiled crimped curled curly frizzled frizzy knotted matted matty rolled tangled
    Antonyms:
    straight unkinked untwisted
  1. adjective bizarre, perverted
    Synonyms:
    degenerated depraved deviant eccentric far-out licentious odd outlandish outre peculiar queer quirky sick strange unconventional unnatural unusual warped weird
    Antonyms:
    clean decent ethical normal unperverted usual

ارجاع به لغت kinky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kinky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kinky

لغات نزدیک kinky

پیشنهاد بهبود معانی