امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Knotting

American: ˈnɒtɪŋ British: ˈnɒtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    knotted
  • شکل سوم:

    knotted
  • سوم‌شخص مفرد:

    knots

معنی

noun
(سوزنکاری و خیاطی) حاشیهی گرهدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد knotting

  1. verb Tangle or complicate
    Synonyms:
    tangling ravelling
    Antonyms:
    lining unravelling untying disentangling
  1. verb To make fast or firmly fixed, as by means of a cord or rope
    Synonyms:
    tying snarling hitching fastening tangling puzzling meshing securing lumping looping linking entangling binding grouping crowding braiding bowing bonding

ارجاع به لغت knotting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «knotting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/knotting

لغات نزدیک knotting

پیشنهاد بهبود معانی