امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Labor

ˈleɪbər ˈleɪbə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    labored
  • شکل سوم:

    labored
  • سوم‌شخص مفرد:

    labors
  • وجه وصفی حال:

    laboring
  • شکل جمع:

    labors

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی labour است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Road building still involves manual labor.
- راه‌سازی هنوز مستلزم کار بدنی است.
- Workers are paid hourly for their labor.
- به کارگران برای کارشان ساعتی مزد می‌دهند.
- Writing this dictionary was not an easy labor.
- نگارش این فرهنگ کار آسانی نبود.
noun uncountable
کارگران، طبقه‌ی کارگر، نیروی کار، کارگر
- Labor and management should work in harmony.
- کارگر و کارفرما باید هماهنگ باشند.
- a shortage of labor
- کمبود کارگر
- the movement of labor to industrial centres
- نقل مکان کارگران به مراکز صنعتی
noun uncountable
اتحادیه‌های کارگری
- Labor demands the right to bargain collectively and to strike.
- اتحادیه‌ی کارگری خواهان حق مذاکره از سوی کارگران و اعتصاب است.
noun uncountable
زایمان، وضع حمل
- She was in labor for five hours.
- زایمان او پنج ساعت طول کشید.
- drugs that speed up labor
- داروهایی که زایمان را تسریع می‌کند
- The pregnant woman went into labor.
- زن حامله دردش شروع شد.
verb - intransitive
کار کردن، رنجبری کردن
- We labored night and day to write those dictionaries.
- برای نگارش آن فرهنگ‌ها شب و روز کار کردیم.
- He labors hard so that his family can live comfortably.
- او سخت کار می‌کند تا خانواده‌اش در رفاه باشند.
noun uncountable
وابسته به کار و کارگر
- labor laws
- قوانین کار
- labor costs
- هزینه‌ی (مزد) کارگر
- a labor leader
- رهبر کارگران
noun uncountable
حزب کارگر
- Labor has the majority in the parliament now.
- اکنون حزب کارگر در پارلمان اکثریت دارد.
- the British Labor Party
- حزب کارگر بریتانیا
verb - intransitive
با زحمت انجام دادن، جان کندن، رنج کشیدن، کوشش کردن، تقلا کردن
- He labored up the mountain.
- او با زحمت از کوه بالا رفت.
- The ship labored in the rough sea.
- کشتی در دریای متلاطم تقلا می‌کرد.
- He labors under a delusion.
- او دچار وهم شده است.
- With labor I excavated a pit.
- با زحمت یک گودال کندم.
verb - intransitive
(مطلبی را بیش از اندازه) شرح و بسط دادن، (زیاده) تکرار کردن
- to labor a point
- نکته‌ای را زیاده بسط دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد labor

  1. noun work, undertaking
    Synonyms: activity, chore, daily grind, diligence, drudgery, effort, employment, endeavor, energy, exercise, exertion, grind, gruntwork, industry, job, moonlight, operation, pains, pull, push, strain, stress, struggle, sweat, toil, travail
    Antonyms: entertainment, fun
  2. noun person(s) performing service
    Synonyms: apprentice, blue collar, breadwinner, employee, hack, hand, hard hat, help, helper, hireling, instrument, laborer, learner, operative, prentice, proletariat, rank and file, toiler, worker, work force, working people
    Antonyms: management, manager
  3. noun childbirth process
    Synonyms: birth, birth pangs, childbearing, contractions, delivery, giving birth, pains, parturition, throes, travail
  4. verb work very hard
    Synonyms: bear down, cultivate, drive, drudge, endeavor, exert oneself, grind, plod, plug away, pour it on, slave, strain, strive, struggle, sweat, tend, toil, travail, work oneself to the bone
    Antonyms: idle, laze, relax

Collocations

  • cheap labor

    دستمزد کم، کارگر ارزان، مزد ارزان

    کارگر(ان) کم‌مزد

  • go into labor

    دچار درد زایمان شدن، درد (زایمان) گرفتن

لغات هم‌خانواده labor

  • noun
    labor, laborer
  • verb - intransitive
    labor

ارجاع به لغت labor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «labor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/labor

لغات نزدیک labor

پیشنهاد بهبود معانی