با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Landscape

ˈlændskeɪp ˈlændskeɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    landscaped
  • شکل سوم:

    landscaped
  • سوم شخص مفرد:

    landscapes
  • وجه وصفی حال:

    landscaping
  • شکل جمع:

    landscapes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
دورنما، منظره، چشم‌انداز
- We planted trees to improve the landscape.
- برای بهتر کردن منظره درختکاری کردیم.
- She paints both landscapes and seascapes.
- او هم مناظر زمینی و هم مناظر دریا را به تصویر می‌کشد.
- the mountainous landscape of Niasar
- چشم‌انداز کوهستانی نیاسر
- landscape painting
- نقاشی مناظر طبیعی
verb - intransitive
(باغداری) خاک‌برداری و خیابان‌بندی کردن
- This garden has been landscaped well.
- محوطه‌سازی این باغ به‌خوبی انجام شده‌است.
verb - transitive
با منظره تزئین کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد landscape

  1. noun countryside; picture of countryside
    Synonyms: mural, outlook, painting, panorama, photograph, prospect, scene, scenery, sketch, view, vista

Collocations

ارجاع به لغت landscape

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «landscape» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/landscape

لغات نزدیک landscape

پیشنهاد بهبود معانی