امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Languid

ˈlæŋɡwɪd ˈlæŋɡwɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سست، ضعیف، بی‌حال، آهسته، خمار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Her arms were too languid to lift the baby.
- دست‌های او آن‌قدر بی‌رمق بودند که نمی‌توانست بچه را بلند کند.
- He looked at the food with languid eyes and turned away.
- او با بی‌میلی به غذا نظر کرد و روی خود را برگرداند.
- He climbed the steps languidly.
- آهسته‌آهسته از پله‌ها بالا رفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد languid

  1. adjective drooping, dull, listless
    Synonyms:
    apathetic blah blahs comatose dopey easy energyless enervated faint feeble heavy impassive inactive indifferent inert infirm lackadaisical laid-back languishing languorous lazy leaden leisurely lethargic limp moony nebbish phlegmatic pining sickly sleepyhead slow sluggish snoozy spiritless supine torpid unconcerned unenthusiastic unhurried uninterested weak weary wimpy
    Antonyms:
    alert animated energetic lively spirited vivacious

ارجاع به لغت languid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «languid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/languid

لغات نزدیک languid

پیشنهاد بهبود معانی