امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lazy

ˈleɪzi ˈleɪzi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    lazier
  • صفت عالی:

    laziest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
تنبل، کند، کندرو، سست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- He is lazy and he doesn't work.
- او تنبل است و کار نمی‌کند.
- the laziest student in class
- تنبل‌ترین شاگرد کلاس
- a lazy river
- رودخانه‌ی آرام
- a lazy walk
- راهپیمایی کند
- a lazy summer afternoon
- بعد از ظهر رخوت‌انگیز تابستانی
- I spent a lazy day in the park.
- یک روز توأم با بی‌حالی(کسالت‌بار) را در پارک گذراندم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
تن‌آسا، تن‌پرور
verb - intransitive
با کندی حرکت کردن، سست بودن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lazy

  1. adjective inactive, sluggish
    Synonyms: apathetic, asleep on the job, careless, comatose, dallying, dilatory, drowsy, dull, flagging, idle, inattentive, indifferent, indolent, inert, lackadaisical, laggard, lagging, languid, languorous, lethargic, lifeless, loafing, neglectful, out of it, passive, procrastinating, remiss, shiftless, slack, sleepy, slothful, slow, slow-moving, snoozy, somnolent, supine, tardy, tired, torpid, trifling, unconcerned, unenergetic, unindustrious, unpersevering, unready, weary
    Antonyms: active, diligent, energetic, hard-working, industrious, lively

لغات هم‌خانواده lazy

ارجاع به لغت lazy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lazy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lazy

لغات نزدیک lazy

پیشنهاد بهبود معانی