با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Leap

liːp liːp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    leapt
  • شکل سوم:

    leapt
  • سوم شخص مفرد:

    leaps
  • وجه وصفی حال:

    leaping
  • شکل جمع:

    leaps

توضیحات

همچنین می‌توان از leaped به‌ جای leapt در گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
پریدن، جستن، جست زدن، جهیدن
- He leaped up and started protesting.
- او از جا پرید و شروع کرد به اعتراض کردن.
- She leaped into the boat and grabbed the oar.
- او جست توی قایق و پارو را گرفت.
- The fish kept leaping out of the water.
- ماهی‌ها مرتباً از آب به بالا جست می‌زدند.
- He leaped over the brook.
- او از روی جوی پرید.
- to leap a wall
- از روی دیوار پریدن
verb - intransitive
رسیدن (به‌طور ناگهانی) (به شهرت یا قدرت یا اهمیت و غیره)
- The young entrepreneur leaped to success with his innovative business idea.
- این کارآفرین جوان با ایده‌ی تجاری نوآورانه‌اش به موفقیت رسید.
- The athlete leaped to victory.
- این ورزشکار به پیروزی رسید.
verb - intransitive
افزایش یافتن، رشد کردن، جهش کردن (به‌سرعت)
- Sales of the product leaped after the advertising campaign.
- فروش محصول پس از کمپین تبلیغاتی افزایش یافت.
- The popularity of the band leaped overnight.
- محبوبیت این گروه یک‌شبه جهش کرد.
noun countable C2
جهش، رشد سریع، تغییر ناگهانی
- Knowledge took a great leap forward.
- دانش جهش بزرگی به جلو داشت.
- The promotion was a leap in his professional status.
- این ترفیع تغییر ناگهانی در وضعیت حرفه‌ای او بود.
noun countable
جهش، پرش
- an easy leap
- جهش آسان
- a five-meter leap
- یک پرش پنج متری
verb - intransitive
سخت تپیدن (از شادی)، فروریختن (از ترس) (قلب)
- My heart leaped with joy when I saw my friend walking towards me.
- وقتی دوستم را دیدم که به سمتم می‌آمد، قلبم از خوشحالی سخت تپید.
- My heart leaped at the sight of him.
- با دیدن او قلبم فروریخت.
verb - intransitive
سریع اقدام کردن، سریع عمل کردن
- She leaped to her son's defense.
- او سریع به دفاع از پسرش پرداخت.
- I tend to leap at opportunities.
- تمایل دارم در مقابل فرصت‌ها سریع عمل کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leap

  1. noun jump; increase
    Synonyms: bound, caper, escalation, frisk, hop, rise, skip, spring, surge, upsurge, upswing, vault
  2. verb jump, jump over; increase
    Synonyms: advance, arise, ascend, bounce, bound, caper, cavort, clear, escalate, frisk, hop, hurdle, lop, mount, rise, rocket, saltate, skip, soar, spring, surge, vault

Idioms

  • by leaps and bounds

    به سرعت، با جست و خیز

    به تندی، با سرعت زیاد، با جهش و خیزش

  • leap in the dark

    کار پرمخاطره (چون عاقبت آن معلوم نیست)، جهش در تاریکی

  • leap to conclusions

    با شتاب و بی‌دقتی نتیجه‌گیری کردن

  • leap (or shot) in the dark

    الله‌بختی کاری را کردن

  • leap of faith

    جهش ایمان (چشم‌بسته به چیز یا موضوعی باور داشتن و آن را پذیرفتن)

ارجاع به لغت leap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leap

لغات نزدیک leap

پیشنهاد بهبود معانی