با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Leech

liːtʃ liːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
زالو، حجامت
- She is going to leech on to Javad.
- او مثل زالو به جواد خواهد چسبید.
verb - transitive
اسباب خون‌گیری، خفاش خون اشام، انگل، مزاحم، زالو انداختن
- to leech a boil
- زالو بر کورک نشاندن
verb - transitive
پزشکی شفا دادن، پزشکی کردن
noun
پزشکی طبیب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leech

  1. noun parasite
    Synonyms: barnacle, bloodsucker, bum, freeloader, scrounger, sponge, sycophant

ارجاع به لغت leech

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leech» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leech

لغات نزدیک leech

پیشنهاد بهبود معانی