امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Leftover

ˈlefˌt̬oʊvər ˈleftəʊvə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
پس‌مانده، باقیمانده، پس‌مانده غذا، بقایا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He left the leftover food in the refrigerator.
- خوراک پس مانده را در یخچال گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leftover

  1. adjective remaining, excess
    Synonyms:
    extra residual surplus unconsumed uneaten untouched unused unwanted
    Antonyms:
    core main principle
  1. noun remainder, remains
    Synonyms:
    debris leavings legacy oddments odds and ends orts remnants residue scraps surplus survivor trash
    Antonyms:
    main meal

ارجاع به لغت leftover

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leftover» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leftover

لغات نزدیک leftover

پیشنهاد بهبود معانی