با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Leg

leɡ leɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    legs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
کالبدشناسی پا (از زانو تا مچ)، لنگ، ران
- Humans have two and horses have four legs.
- انسان دو پا و اسب چهار پا دارد.
- A leg bends at the knee.
- پا از زانو خم می‌شود.
- He stretched his leg and went to sleep.
- او لنگ خود را دراز کرد و به‌ خواب رفت.
- He has such long legs!
- عجب لنگ‌های درازی دارد!
- leg armor
- زره پا، رانین
- a leg of lamb
- یک ران گوسفند
- chicken leg
- ران مرغ
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
پاچه (شلوار)
- He noticed a tear in the leg of his jeans.
- متوجه پارگی در پاچه‌ی شلوار جینش شد.
- The leg of his jeans was ripped at the knee.
- پاچه‌ی شلوار جینش از زانو پاره شده بود.
noun countable
پایه، رکن
- One of the legs of the table is broken.
- یکی از پایه‌های میز شکسته است.
- the legs of the chair
- پایه‌های صندلی
- One of the legs upholding the international balance of power.
- یکی از ارکانی که توازن قوای بین‌المللی را حفظ می‌کند.
noun countable
مرحله، دور، بخش، قسمت (سفر و مسابقه و غیره)
- on the first leg of her trip around the world
- در مرحله‌ی اول سفر او به دور دنیا
- She swam her leg of the relay in 52 seconds.
- او در مسابقه‌ی امدادی قسمت خود را در 52 ثانیه شنا کرد.
- Russian communism was on its last legs.
- کمونیسم روسی مراحل و روزهای آخر خود را می‌گذراند.
verb - intransitive informal
راه رفتن، پا زدن (به‌ویژه دویدن)
- He too legged after the thief.
- او هم به دنبال دزد دوید.
- We used to leg it to school every day.
- هر روز پیاده به مدرسه می‌رفتیم.
abbreviation
حقوق (legal) حقوقی، قانونی
- leg advice
- مشاوره‌ی حقوقی
- leg action
- اقدام قانونی
- The leg department approved the merger deal.
- دپارتمان حقوقی قرارداد ادغام را تایید کرد.
abbreviation
موسیقی (legato) پیوسته
- She sang the melody leg.
- او ملودی را به‌طور پیوسته خواند.
- The pianist played the piece leg.
- پیانیست این قطعه را پیوسته خواند.
abbreviation
(legislature) و (legislative) قوه‌ی مقننه، مربوط به قوه‌ی مقننه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد leg

  1. noun appendage used for support
    Synonyms: brace, column, lap, limb, member, part, pile, pole, portion, post, prop, section, segment, shank, stage, stake, stilt, stretch, stump, support, upright

Collocations

Idioms

  • gain a leg (on)

    یک مرحله جلو زدن (از)

  • get up on one's hind legs

    (عامیانه) پرخاشگری کردن، براق شدن

  • give a leg up

    (عامیانه) 1- (در سوار شدن بر اسب کسی را) کمک کردن 2- فرجه دادن، (در پیشرفت و غیره) یاری دادن

  • leg it

    (عامیانه) راه رفتن، شلنگ انداختن، دویدن

  • make a leg

    (با خم کردن زانو) تعظیم کردن

  • not have a leg to stand on

    (عامیانه) دلیل و بهانه و مدرک یا شاهدی نداشتن، اصلاً حق یا شایستگی نداشتن

  • on one's (or its) last legs

    در روزها یا مراحل آخر

  • pull someone's leg

    کسی را دست انداختن یا مورد شوخی و گول‌زنی قرار دادن

  • shake a leg

    (عامیانه) 1- شتاب کردن، عجله کردن

    2- رقصیدن، پایکوبی کردن

    رقصیدن، پایکوبی

  • stretch one's legs

    قدم زدن (به‌ویژه پس از مدت‌ها بی‌تحرکی)، راه رفتن

  • take to one's legs

    (عامیانه) فرار کردن، به چاک زدن، فلنگ را بستن

  • talk someone's ear(or arm or leg) off

    (عامیانه) با پرحرفی گوش کسی را کر کردن

  • show a leg

    (انگلیسی - عامیانه) از بستر خواب برخاستن

  • an arm and a leg

    به قیمت خون، بسیار گران، مبلغ گزاف

ارجاع به لغت leg

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «leg» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/leg

لغات نزدیک leg

پیشنهاد بهبود معانی