امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lift

lɪft lɪft
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lifted
  • شکل سوم:

    lifted
  • سوم‌شخص مفرد:

    lifts
  • وجه وصفی حال:

    lifting
  • شکل جمع:

    lifts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
بالا بردن، بلند کردن، با هواپیما حمل و نقل کردن، ترفیع دادن یا یافتن، بلندپایه کردن یا شدن، ارتقا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- This law is intended as a lift to the poor.
- هدف این قانون، کمک به مستمندان است.
- He gave us a lift in his car every day.
- هر روز با ماشینش به ما سواری می‌داد.
- the lift of the waves
- بلند شدن امواج
- with a lift of her eyebrows
- با بالا بردن ابروانش
- After a while, the fog lifted.
- پس از مدتی مه برطرف شد.
- to lift a mortgage
- مبلغ رهن را پرداخت کردن
- to lift the fire prior to the advance of the infantry
- قبل از پیشروی پیاده نظام تیراندازی را قطع کردن
- Cargo planes lifted food to Berlin.
- هواپیماهای باربری به برلن غذا حمل می‌کردند.
- to lift a passage from another writer
- قطعه‌ای را از یک نویسنده‌ی دیگر دزدیدن
- He lifted his pen from the paper.
- او قلم خود را از کاغذ بلند کرد (برداشت).
- They lifted my passport.
- گذرنامه‌ی مرا باطل کردند.
- Millions of people have been lifted from poverty.
- میلیون‌ها خانواده از فقر رها شده‌اند.
- a lift in transportation costs
- افزایش هزینه‌ی حمل و نقل
- to lift prices
- قیمتها را بالا بردن
- He lifted the baby up so that they could all see it.
- او بچه را سر دست بلند کرد تا همه او را ببینند.
- Lift the box down from the shelf.
- جعبه را از تاقچه بلند کن و بگذار زمین.
- to lift a book to dust under it
- برای گردگیری زیر کتاب آن را بلند کردن
- Help me lift the table.
- کمک کن میز را بلند کنم.
- An elevator lifts people.
- آسانسور مردم را بالا می‌برد.
- He can lift heavy loads off the ground.
- او می‌تواند بارهای سنگین را از زمین بردارد.
- He lifted the stone.
- او سنگ را بلند کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
از بین بردن، پایان دادن به محدودیت‌ها
- Circumstances lifted him to the presidency.
- اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.
- They laid siege on the city but snow and cold forced them to lift it.
- آن‌ها شهر را محاصره کردند؛ ولی برف و سرما آن‌ها را وادار کرد که محاصره را بشکنند.
verb - transitive
(دستور یاممنوعیت و غیره را) لغو کردن، فسخ کردن
- The rain lifted.
- باران ایستاد.
- The ban on gambling has been lifted.
- ممنوعیت قمار را برداشته‌اند.
verb - transitive
(پیاز یا سیب زمینی و غیره را) از خاک در آوردن، کندن
- Don't lift the flower bulbs before leaves are brown.
- پیش از زرد شدن برگ‌ها، پیازهای گل را نکنید.
verb - transitive
خوشحال کردن
- She got a tremendous lift from that experience.
- آن تجربه او را بسیار سرکیف آورد.
verb - transitive
بلند کردن(عامیانه دزدیدن)، کش رفتن، دزدیدن (ایده و ...)
- Somebody has lifted my money!
- یک نفر پول‌های مرا بلند کرده است!
verb - transitive
(ارتش) جهت آتش را عوض کردن، تیر اندازی را متوقف کردن، بلند کردن آتش
verb - transitive
افزایش یافتن
verb - intransitive
بالا بردن، بلند کردن
verb - intransitive
خوشحال شدن
noun countable
پیشرفت، ترقی، ترفیع، بلندی
noun countable
سرقت، دزدی
noun countable
جرثقیل
noun countable
بالابر، آسانسور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lift

  1. noun transportation
    Synonyms:
    car ride drive journey passage ride run transport
  1. noun help, aid
    Synonyms:
    assist assistance boost comfort encouragement hand leg up pick-me-up reassurance relief secours shot in the arm succor support
    Antonyms:
    harm ill will
  1. verb move upwards; ascend
    Synonyms:
    arise aspire bear aloft boost bring up build up buoy up climb come up disappear disperse dissipate draw up elevate erect goose heft hike hike up hoist jack up jump up mount move up pick up put up raise raise high rear rise soar take up up upheave uphold uplift upraise uprear vanish
    Antonyms:
    descend drop lower
  1. verb repeal, revoke
    Synonyms:
    annul cancel countermand dismantle end recall relax remove rescind reverse stop terminate
    Antonyms:
    impose set down
  1. verb steal
    Synonyms:
    abstract appropriate cop copy crib filch hook nip pilfer pinch pirate plagiarize pocket purloin snitch swipe take thieve
    Antonyms:
    give receive
  1. verb promote, improve
    Synonyms:
    advance ameliorate boost build up dignify elevate enhance exalt hike jack up raise support upgrade
    Antonyms:
    demote depress dispirit weaken

Collocations

  • lift up one's voice

    بلند‌بلند حرف زدن، داد زدن، صدای خود را بلند کردن

Idioms

  • give someone a lift

    1- به کسی سواری دادن 2- روحیه‌ی کسی را بالا بردن

سوال‌های رایج lift

معنی lift به فارسی چی میشه؟

واژه "lift" در زبان انگلیسی به معنای "بالا بردن" یا "افزایش دادن" است و به طور گسترده‌ای در زمینه‌های مختلف استفاده می‌شود. این واژه می‌تواند به عنوان فعل و اسم به کار رود و معانی متنوعی دارد. در ادامه به بررسی معانی و نکات جالب مربوط به این واژه می‌پردازیم.

معانی "lift"

1. فعل (Verb):

- بالا بردن (to raise): یکی از معانی اصلی "lift" به معنای بالا بردن چیزی از سطحی به سطح دیگر است. به عنوان مثال، اگر شما یک جعبه را از روی زمین بلند کنید، می‌گویید که "I lift the box."

- افزایش دادن (to increase): در زمینه‌هایی مانند قیمت یا سطح، "lift" می‌تواند به معنای افزایش یا بالا بردن باشد. مثلاً "to lift prices" به معنای افزایش قیمت‌ها است.

- حمل کردن (to carry): در برخی موارد، "lift" به معنای حمل کردن یا جابه‌جا کردن چیزی نیز به کار می‌رود.

2. اسم (Noun):

- آسانسور (elevator): در زبان انگلیسی، "lift" در بریتانیا به معنای آسانسور است. این استفاده در زبان آمریکایی "elevator" نامیده می‌شود.

- ارتفاع (height): در برخی زمینه‌ها، "lift" به معنای ارتفاع یا بلندی نیز به کار می‌رود، به ویژه در ورزش‌هایی مانند پرش با نیزه یا پرش از ارتفاع.

نکات جالب

- کاربرد در اصطلاحات: "lift" در اصطلاحات مختلفی نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان مثال، "lift someone's spirits" به معنای بالا بردن روحیه کسی است.

- فیزیک و هوافضا: در علم فیزیک و مهندسی هوافضا، "lift" به نیرویی اطلاق می‌شود که به یک جسم اجازه می‌دهد در هوا معلق بماند. این نیرو در پرواز هواپیماها بسیار حیاتی است و به شکل بال‌ها تولید می‌شود.

- تفاوت‌های فرهنگی: در زبان انگلیسی بریتانیایی، "lift" به معنای آسانسور است، در حالی که در زبان انگلیسی آمریکایی این واژه به "elevator" تغییر می‌کند. این تفاوت‌های زبانی نشان‌دهنده تنوع فرهنگی در استفاده از واژه‌ها است.

- تأثیر بر سلامتی: در ورزش‌های قدرتی، "lifting" به معنای بلند کردن وزنه‌ها است که به تقویت عضلات و بهبود سلامت عمومی کمک می‌کند. بسیاری از افراد از این فعالیت برای بهبود فیزیکی و روحی خود استفاده می‌کنند.

- استفاده‌های غیررسمی: "lift" همچنین در مکالمات غیررسمی می‌تواند به معنی "کمک کردن به کسی" باشد. مثلاً اگر کسی به شما بگوید "Can you give me a lift?" به معنای این است که آیا می‌توانید او را به جایی برسانید.

ارجاع به لغت lift

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lift» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lift

لغات نزدیک lift

پیشنهاد بهبود معانی