با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Limb

lɪm lɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    limbs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کالبدشناسی دست‌وپا، اندام حرکتی (در انسان یا حیوان)
- The taxi was so crowded that I could hardly move a limb.
- تاکسی به‌قدری پر بود که به سختی می‌توانستم دست‌وپای خود را حرکت بدهم.
- They cut off his limbs.
- دست‌وپای او را بریدند.
- artificial limbs
- اندام‌های حرکتی مصنوعی
noun countable
گیاه‌شناسی بزرگ‌شاخه، شاخه‌ی بزرگ (درخت)
- the limbs of an enormous oak
- شاخه‌های بزرگ یک درخت بلوط بزرگ
- My dad used a chainsaw to cut the limb into smaller pieces.
- پدرم از اره‌برقی برای بریدن بزرگ‌شاخه به قطعات کوچک‌تر استفاده کرد.
noun countable
نماینده، عامل
- A policeman is a limb of the law.
- پاسبان عامل اجرای قانون است.
- The limb of a political party is responsible for recruiting new members.
- نماینده حزب سیاسی مسئول جذب اعضای جدید است.
noun countable
شاخه (از هر چیز)
- The limb of the sea was filled with various species of fish.
- شاخه‌ی دریا پر از گونه‌های مختلف ماهی بود.
- The locals relied on the limb of the sea for their livelihood.
- مردم محلی برای امرار معاش به شاخه‌ی دریا متکی بودند.
noun countable informal
بچه‌‌شیطون
- Don't be fooled by his innocent face, he's a limb.
- گول چهره‌ی معصومش رو نخور، اون یه بچه‌شیطونه.
- The teacher struggled to control the limbs in the classroom.
- معلم برای کنترل بچه‌‌شیطون‌ها در کلاس تلاش می‌کرد.
verb - transitive
بریدن، قطع کردن (عضو)، اندام‌بری کردن
- The surgeon had to limb the patient's leg due to a severe infection.
- جراح به دلیل عفونت شدید مجبور شد پای بیمار را قطع کند.
- The surgeon carefully limbed the injured soldier's arm.
- جراح با احتیاط دست سرباز مجروح را برید.
verb - transitive
بریدن شاخ و برگ (درخت)
- Limbing the old oak required precise cuts to avoid damaging nearby vegetation.
- برای جلوگیری از آسیب رساندن به پوشش گیاهی مجاور، بریدن شاخ و برگ درخت بلوط کهن‌سال نیازمند برش‌های دقیق بود.
- The workers limbed the trees.
- کارگران شاخ و برگ درختان را بریدند.
noun
نجوم لبه (قرص ظاهری جرم آسمانی)
- Observing the limb of Mars through a telescope revealed intricate details.
- مشاهده‌ی لبه‌ی مریخ از طریق تلسکوپ جزئیات پیچیده‌ای را آشکار کرد.
- They study the features on the limb of distant planets.
- آن‌ها ویژگی‌های لبه‌ی سیارات دور را بررسی می‌کنند.
noun
گیاه‌شناسی شاخه‌ی فرعی
- The limb of the flower attracted the attention of the hummingbird.
- شاخه‌ی فرعی گل توجه مرغ مگس‌خوار را به خود جلب کرد.
- The limb of the orchid was beautiful.
- شاخه‌ی فرعی ارکیده زیبا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد limb

  1. noun appendage
    Synonyms: arm, bough, branch, extension, extremity, fin, gam, leg, lobe, member, offshoot, part, pin, pinion, process, projection, spray, sprig, spur, stem, switch, unit, wheel, wing

Collocations

Idioms

  • out on a limb

    (عامیانه) در موقعیت خطرناک، در معرض خطر

ارجاع به لغت limb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «limb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/limb

لغات نزدیک limb

پیشنهاد بهبود معانی