با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Lord

lɔːrd lɔːrd lɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lorded
  • شکل سوم:

    lorded
  • سوم شخص مفرد:

    lords
  • وجه وصفی حال:

    lording
  • شکل جمع:

    lords

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
ارباب، سید، مالک، صاحب، شاهزاده، سرور، فرمانروا، فرمانفرما، صاحب اختیار
- our late sovereign lord
- سرور شاهوار و فقید ما
- lord of a few acres
- مالک چند جریب زمین
- Dinner is ready, my Lord.
- سرورم، شام حاضر است.
noun countable
خدا، ایزد، خداوندگار
- the Lord is my shepherd ...
- خداوند شبان من است ...
noun countable
(قدیمی یا به شوخی) شوهر
noun countable
عیسی مسیح
noun countable
(انگلیس) لرد، عضو مجلس لردان
- Lord Byron
- لرد بایرون
noun countable
(حرف ندا به نشان شگفتی یا رنجش) خدایا!، عجب!
verb - intransitive
مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن به، شکوهیدن، (نادر) به مقام لردی رساندن، لرد کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lord

  1. noun master
    Synonyms: aristocrat, baron, bishop, captain, commandant, commander, count, dad, don, duke, earl, governor, king, leader, liege, magnate, man upstairs, marquis, monarch, nobility, noble, nobleman, old man, overlord, parliamentarian, patrician, peer, potentate, prince, royalty, ruler, seigneur, sovereign, superior, viscount

Collocations

  • the lords

    (انگلیس) مجلس لردان، مجلس اعیان

Idioms

  • lord it (over)

    با قلدری یا غرور رفتار کردن، سلطه‌گری کردن، آقابالا سری کردن

ارجاع به لغت lord

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lord

لغات نزدیک lord

پیشنهاد بهبود معانی