امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Machinery

məˈʃiːnəri məˈʃiːnəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    machineries

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
ماشین‌ها،ماشین‌آلات، دستگاه، تشکیلات و سازمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The machinery of government came to an abrupt halt.
- دستگاه دولت با ایستایی ناگهانی مواجه شد.
- The United Nations did not have the necessary machinery for military intervention.
- سازمان ملل تشکیلات کافی برای دخالت نظامی را نداشت.
- The factory's new machinery started working.
- ماشین‌آلات جدید کارخانه به کار افتاد.
- modern textile machinery
- ماشین‌آلات نوین پارچه‌بافی
- the delicate machinery of a wrist watch
- دستگاه دقیق و حساس یک ساعت مچی
- the machinery of the human body
- ماشین بدن انسان
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد machinery

  1. noun devices performing work
    Synonyms:
    accouterment agency agent apparatus appliance channel contraption contrivance engine equipment gadget gear habiliments implement instrument materiel means mechanism medium method motor organ outfit paraphernalia shifts structure system tackle tool utensil vehicle works

لغات هم‌خانواده machinery

ارجاع به لغت machinery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «machinery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/machinery

لغات نزدیک machinery

پیشنهاد بهبود معانی