با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Maiden

ˈmeɪdn ˈmeɪdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    maidens

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
ادبی دختر، دوشیزه
- The knight vowed to protect the maiden.
- شوالیه قول داد که از دختر محافظت کند.
- The young maiden was known for her beauty and charm.
- دوشیزه‌ی جوان به زیبایی و جذابیت معروف بود.
- She remained a maiden for the rest of her life.
- تا آخر عمر دوشیزه باقی ماند.
noun countable
ورزش (کریکت) ضربه‌ی اول
- He was determined to break the opposition's maiden.
- او مصمم بود که ضربه‌ی اول رقیب را دفع کند.
- He delivered a perfect maiden.
- ضربه‌ی اول عالی‌ای را زد.
adjective
نخستین، اولین
- the newly-made ship's maiden voyage
- نخستین سفر کشتی تازه‌ساخت
- his maiden speech
- اولین نطق او
adjective
مربوط به دوران دختری، مربوط به دوران دوشیزگی
- her maiden loveliness
- زیبایی دخترانه‌ی او
- maiden innocence
- معصومیت دخترانه
adjective
شوهرنکرده، ازدواج‌نکرده، مجرد (دختر)
- His maiden aunt died recently.
- عمه‌ی شوهرنکرده‌ی او اخیراً فوت کرد.
- The maiden girl blushed when the handsome stranger complimented her.
- وقتی غریبه‌ی خوش‌تیپ از او تعریف کرد، دختر مجرد سرخ شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maiden

  1. adjective earliest
    Synonyms: beginning, first, fresh, inaugural, initial, initiatory, intact, introductory, new, original, pioneer, primary, prime, unbroached, untapped, untried, unused
    Antonyms: concluding, final, latest

ارجاع به لغت maiden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maiden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maiden

لغات نزدیک maiden

پیشنهاد بهبود معانی