با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Maim

meɪm meɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    maimed
  • شکل سوم:

    maimed
  • سوم شخص مفرد:

    maims
  • وجه وصفی حال:

    maiming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
صدمه (جدی) دیدن یا زدن، نقص‌عضو کردن یا شدن، چلاق کردن یا شدن، فلج کردن یا شدن، معلول کردن یا شدن، معیوب کردن یا شدن، مصدوم کردن یا شدن
- He was maimed in an auto accident.
- او در تصادف ماشین نقص‌عضو شد.
- The war left many soldiers maimed for life.
- جنگ بسیاری از سربازان را برای همیشه معلول کرد.
noun uncountable
آسیب، معلولیت، جراحت، نقص‌عضو، صدمه‌، عیب
- The maim on his leg was still visible after all these years.
- بعداز گذشت این‌همه سال هنوز زخم پایش قابل مشاهده بود.
- Despite the maim, he continued to lead an active life.
- باوجود معلولیت، او به زندگی فعال خود ادامه داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maim

  1. verb cripple, put out of action
    Synonyms: batter, blemish, break, castrate, crush, damage, deface, disable, disfigure, dismember, disqualify, gimp, hack, hamstring, harm, hog-tie, hurt, impair, incapacitate, injure, lame, mangle, mar, massacre, maul, mayhem, mutilate, spoil, truncate, warp, wound
    Antonyms: aid, cure, heal, help, repair

ارجاع به لغت maim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maim

لغات نزدیک maim

پیشنهاد بهبود معانی