با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Mainboard

ˈmeɪnbɔːrd ˈmeɪnbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
کامپیوتر برد اصلی
- The technician replaced the faulty mainboard in my computer.
- متخصص فنی برد اصلی معیوب کامپیوترم را تعویض کرد.
- The mainboard was damaged due to a power surge.
- برد اصلی به خاطر جریان برق آسیب دید.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت mainboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mainboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mainboard

لغات نزدیک mainboard

پیشنهاد بهبود معانی