با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Majordomo

ˌmeɪdʒərˈdoʊmoʊ ˌmeɪdʒəˈdəʊməʊ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سرپیشخدمت، ماژوردومو، سرخدمتکار (در کاخ‌ها و خانه‌های اشرافی)
- As the majordomo, his responsibilities included overseeing the hiring and training of new servants.
- به عنوان سرپیشخدمت، مسئولیت‌های او مشتمل بر نظارت بر استخدام و آموزش پیشخدمت‌های جدید بود.
- The majordomo greeted guests at the door.
- ماژوردومو در دم در از مهمانان استقبال کرد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی قائم‌مقام، مباشر
- The majordomo of the company was in charge of coordinating all meetings.
- قائم‌مقام شرکت مسئول هماهنگی کلیه‌ی جلسات بود.
- The wealthy businessman hired a majordomo to oversee his multiple estates.
- تاجر ثروتمند یک مباشر را استخدام کرد تا بر املاک متعددش نظارت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت majordomo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «majordomo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/majordomo

لغات نزدیک majordomo

پیشنهاد بهبود معانی