با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Marionette

ˌmæriəˈnet ˌmæriəˈnet
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    marionettes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
عروسک نخی (پیکره‌ای معمولاً چوبی در مقیاس کوچک به شکل انسان یا حیوان با اندام‌های مفصلی که به‌وسیله‌ی نخ‌های متصل به آن به حرکت درمی‌آید)
- Children were mesmerized by the movements of the marionette.
- بچه‌ها تحت‌تأثیر حرکات عروسک نخی قرار گرفتند.
- Hemn, the puppet master, expertly maneuvered the marionette.
- هیمن، عروسک‌گردان، عروسک نخی را استادانه حرکت داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد marionette

  1. noun puppet
    Synonyms: doll, dummy, fantoccini, figurine, manikin, moppet

ارجاع به لغت marionette

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marionette» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marionette

لغات نزدیک marionette

پیشنهاد بهبود معانی