امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Marrow

ˈmeroʊ ˈmærəʊ
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین در معنای اول می‌توان از bone marrow به‌جای marrow استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
کالبدشناسی مغز استخوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The doctor examined the X-ray and confirmed a fracture in the marrow.
- پزشک عکس رادیوگرافی را بررسی کرد و شکستگی در مغز استخوان را تأیید کرد.
- A healthy diet rich in calcium and vitamin D promotes strong bone.
- رژیم غذایی سالم سرشار از کلسیم و ویتامین D باعث تقویت مغز استخوان می‌شود.
noun countable uncountable
انگلیسی بریتانیایی گیاه‌شناسی کدوسبز، کدومسمّایی، کدو تابستانی
- When cooked, marrows have a soft texture that is delightful to eat.
- وقتی کدوسبز پخته می‌شود، بافت نرمی دارد که خوردن آن لذت‌بخش است.
- The marrow's thick skin protects its tender flesh.
- پوست ضخیم کدومسمّایی از گوشت نازک آن محافظت می‌کند.
noun countable uncountable
مجازی مغز، بخش عمده، اصلی‌ترین بخش
- To truly understand a culture, one must delve into the marrow of its traditions and customs.
- برای درک واقعی یک فرهنگ، باید در مغز سنت‌ها و آداب‌ورسوم آن کاوش کرد.
- His poetry touched upon the very marrow of human emotions.
- شعر او بر بخش عمده‌ی عواطف انسانی تأثیر می‌گذارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد marrow

  1. noun heart, essence
    Synonyms: bottom, core, cream, essentiality, gist, kernel, meat, pith, quick, quintessence, quintessential, soul, spirit, stuff, substance, virtuality

ارجاع به لغت marrow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marrow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marrow

لغات نزدیک marrow

پیشنهاد بهبود معانی